1_رمان بدترین درد مردن نیست
نـوشـــــــتـه های مـــــــــــــــــــــــــــــآ

 


_ ماهان خانی 20 ساله..
_ سنی نداری چطور تو این سن تو خونه مجردی زندگی می کنی؟!
 
لبانش کج شد...دست هایش را فرو کرد در کت چرمی مارک دارش و بسته سیگار و فندک زیپو را با سر انگشتانش لمس کرد بین دستانش مشت کرد و بیرون آورد..
 
با انگشت شستش در مقوای سفید رنگ جعبه سیگار که با نوار های باریک طلایی تزیین شده بود را باز کرد و یک نخ سیگار سفید رنگ را بین کاغذ براق آلمینیومی بیرون کشید..سیگار را گذاشت بین لبان سیاه رنگش و با لحن مسخره ای گفت:
 

_ شما فکر کنید بابا پول داری..
 

صدای خش خش برگه های کاغذ در فضا اتاق دوازده متری خاکستری رنگ پیچید..
 
_خانوم سیگار کشیدن اینجا ممنوعه...
 
فندک روشن شدش بین زمین و آسمان متوقف شد ، با حرکت نرم انگشت شستش در فندک بسته شد و فندک خاموش..
 


 

سرش را بلند کرد و خیره شد به مرد بازپرس .
 
_ میشه بپرسم چرا منو آوردین اینجا؟!
 
مرد بازپرس سرش را بلند کرد و خیره شد به سیگار بین لبانش... سیگار را از بین لبانش برداشت..
 
_ عادته..
 
مرد بازپرس دوباره سرش را انداخت پایین برگه ای از بین پرونده بیرون کشید ...
 
_ شما یکی مضنونین هستین و اینجور که پیداس پدر شما هم اونقدر پولدار نبوده که شما خونه مجردی داشته باشید اون خونه متعلق به رها سلطانی هستش و شما به دلیل نامعلوم اونجا ساکن هستید..
 
سیگار رو بین لبانش گذاشت..پوزخند رو لبش پر رنگتر شد ...این آدم رو دست کم گرفته بود...
 
سرش را بلند کرد و خیره شد به مرد که با خودکار بیکی که در دست اش بود به میز ضربه میزد..در ذهنش دنبال این میگشت مگر هنوزم این مارک خودکار پیدا میشود؟!
 
ضربه محکمی به میز زد ..
 
_ خوب می گفتین؟
 
سرش را بلند کرد و به صورت خشن بازپرس خیره شد..ترسناک بود ولی نه برای او... سیگار را بین لبانش برداشت و بین انگشتانش گرفت عادت کرده بود به همدم لبهایش..
 
_ درسته حق با شماس اون خونه متعلق به ایشونه خوب که چی؟! منظور؟
 
منظور را کشیده گفت تا بفهمد ترسی از آن صورت خشن او ندارد..
 
خودکار را روی میز گذاشت و دستانش را در هم قفل کرد..
 
_ شما قولنامه واسه اجاره یا خرید خونه دارید؟
 
_ نه ندارم ولی می تونید به صاحب خونه زنگ بزنید و بپرسید من چرا تو خونش ساکنم ..
 
کتش را بیشتر به خود فشرد اول پاییز بود کم کم گرما جایش را به سرما می داد ولی او سرمایی بود.. نمی توانست سرما کمه زمستان را هم تحمل کند..خاطره خوبی با این سرما نداشت..
 
چشمهایش به سیگار در دست و گوش ها به بازپرس..
 
_ شما تا چه حد همسایه اتون رو می شناختید؟
 
زیر لب نوشته هک شده روی نخ سیگار را زمزمه کرد..مالبرو...نوار طلایش نشان دهنده سنگین بودنش بود ولی در اعماق ذهن از بین آن همه آدم در آپارتمان دنبال همسایه ای می گشت با آن مشخصاتی که بازپرس می گفت ..چیزی به ذهنش نمی رسید...چرا...چرا یه چیز های یادش می آمد یه زن به همراه یک بچه ده یازدی ساله از خانه رو به روی بیرون آمدن بیشتر از این یادش نمی آمد..
 
صدای محکم خوردن دستی به میز و بعد صدای بازپرس تو اتاق پیچید..
 
_ خانوم با شمام..
 
سیگار را بین لبانش گذاشت و فیلتر سفید رنگ سیگار را بین دندان هایش فشرد..این نشانه بی حوصله بودنش بود.. سرش را بلند کرد و نگاش را دوخت به در چوبی اتاق دلش می خواست همان لحظه از اتاق خارج شود..
 
_ من چیزی برای گفتن ندارم..
 
مرد کلافه پرونده جلویش را بست و با صدای نسبتا بلند گفت:
 
_ ولی شما به جرم آدمربایی بازداشتید..

نظرات شما عزیزان:

sima
ساعت1:09---2 شهريور 1393
واقعا عالیه چرا رمانتونو داخل سایت 98تیا نمیذارین؟
پاسخ: مرسی.. رمان من فقط تو وبلاگم و نودهشتیا میذارم می تونی از اونجا هم رمانام رو دنبال کنی ^_^


sima
ساعت1:06---2 شهريور 1393
عالیه منم خیلی دوس دارم رمان بنویسم
دوس داشی وب منم بیا
پاسخ: ممنون.. من از الان تشویقت می کنم شروع کنی به نوشتن من اولین نفر واسه خواننده


زهرا
ساعت0:38---29 مرداد 1393
عالیه گلم... موفق باشی!!!!
پاسخ:مرســـــــــــــــــی گلم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





دو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:, :: 1:29 :: نويسنده : شکیلا

درباره وبلاگ

سلام... به وبلاگ مــــا خوش آمدید... اینجا تمام نوشته های ما قرار میگیره چه دلنوشته، داستان کوتاه یا رمان..
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نـوشـــــــتـه های مـــــــــــــــــــــــــــــآ و آدرس chamedoon.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 23
بازدید کل : 21634
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1